سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ما تکیه گاه میان راهیم . آن که از پس آمد به ما رسد ، و آن که پیش تاخته به ما بازگردد . [نهج البلاغه]

تولدی دیگر
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: آرزو شنبه 86 تیر 23   ساعت 11:35 صبح

شب جمعه مغرب بود که داشتم جایی می رفتم. از خیابانی عبور کردم. مایه تاسفم شد. توی این یکی دو ماه گذشته چیزهایی دیدم که روحیه ام را خیلی خراب کرده . نامه های مردمی به ریاست جمهوری که به اداره ما مربوط می شده برای ما فرستاده شده تا پاسخگو باشیم. من هم بر اساس نوع کارم بایستی آنها را بخوانم . بارها اشک به چشمانم جاری شده است. درد و غم مردم فقیر و بیچاره این مملکت را که میخوانم تنم می لرزد. خانواده ۸ نفره در یک اتاق ۸ متری بدون حمام و... زندگی میکنند. نه پنکه ای دارند که گرمای تابستان را حس نکنند و نه بخاری که سرمای زمستان تا مغز استخوان انها را نسوزاند. مادری که چشم به راه است که لقمه نانی برسد و فرزندانش سر گرسنه زمین نگذارند. پدری که هر جا مراجعه می کند کاری نمی یابد تا شب را عرق شرم بجای پول به خانه نبرد. دختری که کنار بستر مادر بیمارش نشسته و اشک می ریزد که ای کاش پدرش زنده بود تا شاید کار می کرد و پول دوا و درمان مادرش را به خانه می آورد. از کدام بگویم جوانی که دو سال است عقد کرده و شرکتی که کار میکرده او را بیرون کرده و امیدش ناامید شده و می گوید هیچ امنیت شغلی ندارد و اینک او مانده با زن عقد کرده در خانه پدر و هزار و یک مشکل دیگر. از عروسی بگویم که پدرش کلیه اش را فروخته تا وسایل اولیه زندگی را بعنوان جهیزیه برای دخترش بخرد یا از دختر دم بختی که بخاطر فقر و نداری هر خواستگاری که وضعیت زندگی آنان را می بیند همراه با دو خواهر دیگرش در خانه پدر مانده اند و غم بیچارگی خود را می خورند. از جوانی که از هزارجا وام گرفته تا ماشینی ارزان قیمت بخرد و با ان مسافرکشی کند تا خرج خانواده خود و پدر و مادر پیر و فرتوت خود را با این ماشین بدست آورد و اینک که بنزین سهمیه بندی شده حتی او را بعنوان مسافرکش شخصی با توجه به قانون و قوانین دست و پاگیر این حرفه نمی شناسند و بیکار با قرض هایش مانده نه نباید از این افراد حرف بزنم چون تعدادشان زیاد است و دولت که نمی تواند به همه برسد. اصلا تعهدی ندارد. در این مملکت باید شهرام جزایری ها زندگی کنند. اول مطلب داشتم می گفتم که شب جمعه از خیابانی عبور می کردم. یک کوچه ای بود که دو طرفش درب دو تا خانه باز بود و چراغانی شده بود. میدانید جلو این خانه های قصرگونه چی دیدم. کالسکه ای سفید با دو اسب سفید که به مانند کالسکه سیندرلا تزئین شده بود. حس کنجکاوی من گل کرد و ایستادم . شاید دارم خواب می بینم. یعنی در این وانفسای کشور ما چنین چیزی ممکن است؟ دختری بمانند فرشته در حالی که داماد دستش را گرفته بود داشت از کالسکه پیاده می شد. هلهله و شادی سر گرفته شد. عروس و داماد . وای خدای من لباس عروس را ببینید. محکم به صورت خودم زدم ببینم خوابم یا بیدار؟ جلوتر رفتم میهمانهایی که هر کدام به سهم خود شاهزاده ای بودند. نزدیک خانمی ایستادم گفتم شاید دارند فیلمی می سازند سوال کردم عروسیه؟ با لبخندی گفت : اره گفتم من همه جور عروسی دیده بودم غیر از این یکی مانند قصه ها می ماند و سیندرلا را به یاد آدم می آرود. گفت : خانم میدونی چقدر خرج این عروسی شده همین کالسکه با اسبهایش که می بینی ده میلیون براش خرج کردند عروسی امشب بیشتر از صد میلیون خرج شده خوب دیگه عروسی یک شب هست و هر دختری آرزو داره بهترین عروسی رو داشته باشه سونیای ما هم حقش بود. خوشکله تحصیلکرده است همیشه می گفت دلم میخواد مثل سیندرلا ازدواج کنم . نامه های مردم به رئیس جمهور جلو چشمم رژه می رفت . بدبختی مردم فقر و فلاکت مردم خدای من اختلاف طبقاتی تا چه حد؟ جالب بود که شب بعد هم دیدم یک کامیون یخچالدار بزرگ جلو همان خانه ها دارد غذا خالی می کنند مگر عروسی تمام نشده بود . راننده کامیون گفت: بابا این عروسی هفت روز و هفت شب ادامه داره. خدمتکارهای فیلیپینی تازه مستربین ایران هم حضور داره برای سرگرم کردن مردم. امشب هم ما از بندر ماهی تازه آوردیم که برای میهمانها پخت کنند. یادم افتاد به داستان سیندرلا گرچه فقط یک قصه هست اما سیندرلا دختر فقیری بود که برای یک شب آرزو کرد چنان شبی داشته باشد و ساعت ۱۲ شب باز به وضع قبلی برگشت اما آیا دختران و پسران فقیر و جوان این مرز و بوم حتی برای یک وعده می توانند چنین آرزویی داشته باشند که غذایی خوب بخورند. لباسی زیبا بپوشند جایی گرم و نرم بخوابند؟ مگر پیامبر عظیم الشان ما نفرموده اند که اگر مسلمانی شب بخوابد در حالی که برادر مسلمانش گرسنه باشد از ما نیست؟ آیا اینچنین مسلمانانی هرگز فکر کرده اند که با این خرجهای کلان دل چند تا بچه یتیم و خانواده بدبخت را می توانند شاد کنند. پول رهن خانه چند تا زوج جوانی که از نداری سر به دیوار می کوبند را می توانند بدهند؟ خدایا تو بگو کسی که پاسخگو نیست آخر چراچرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیندرلا
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
62195 :مجموع بازدیدها
0 :بازدید امروز
0 :بازدید دیروز
حضور و غیاب
یــــاهـو
درباره خودم
تولدی دیگر
لوگوی خودم
تولدی دیگر
لینک دوستان
حاج حمید
کاکو شیرازی(احمد جهاندیده)
دلمویه
پاک مردان
دست نوشته های من(رمان فارسی)
حزب اللهی؟!
حاج علی
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
بهار 1386
اشتراک